Wednesday، April 30، 2008

حال اساسی

فکرکنم در لحظه آخری که ما میخواستیم از بارگاه الهی بیایم پایین، با خدا حرفمان شده و کار به دعوا و ... کشیده. جوری که آخرش خدا گفته برو پایین، قول میدم تا آخر عمرت هر روز یه حال اساسی بهت بده طوری که یه آب خوش از گلوت پایین نره!

آخه این هم شد زندگی؟ 

Monday، April 28، 2008

خلیج همیشه فارس

به خدا، به هر نوع مقدسی که در نظرتان است، ما کاره‌ای نیستیم ولی حاضریم شش دانگ خلیج همیشه فارستان را برایتان سند بزنیم، تا به سلامتی این یه دونه مشکل مملکت هم حل شه! خلیج فارس که سهل است امضا میکنیم که از این به بعد هر جای این کره خاکی یه تیکه آب هست، یه اسم فارسی هم تهش بچپانند. یه میلیون بار امضا میکنیم که همه استخرهای بالای 100 متر مربع آب دنیا رو یه اسم فارسی بزنند تنگش! یه میلیون بار عوض همه اون یه میلیون بدبختی که قراره این کارو تنهایی انجام بدنند! عوض بابا، ننه و حتی عمه تک تک تان امضا میکنیم.

ملت ول کنید، این خلیجی که تمام کامل منافعش رو اعراب دارند هاپولی می‌کنند، دیگه دعوا بر سر اسمش چه فایده داره؟ من یک میلیون بار امضا میکنیم که کل دنیا برا بچه‌شون هم خواستند اسم بذارند بیاند از شما اجازه بگیرند؟ خوبه؟

به نظر من یه میلیون بار امضا کنید، که آقای ریس جمهور له شدیم، جان مادرت یه خورده رعایت کن! شاید در دل سنگش افاقه کند!

Thursday، April 03، 2008

مرد هزار چهره

بنده ضعیف بودم، برای خودم و برای دیگران

و من به همه احترام می‌گذاشتم

و من شروع کردم به بازی کردن

و من شروع کردم به سرگرم شدن

و بعضی وقتها یادم رفت کجام و همه اینهایی که می‌گند مال من نیست، حق من نیست و من اشتباهی‌ام!

تقصیر من بود،

             .... تقصیر دیگران هم بود!

اما خدایا تو شاهدی که من چیزی را برای خودم برنداشته‌ام، من هیچ چیز را توی جیب خودم نگذاشته‌ام.

من از سهم کسی نزده‌ام، من فقط اشتباهی بودم!

خدایا تو شاهدی که من چیزی رو خراب نکرده‌ام!

خدایا تو شاهدی که من کسی رو اذیت نکرده‌ام!

من فقط اشتباهی بودم!

چه دفاعی از خودم بکنم، من بی‌دفاعم!

حال من مانده‍ام و تقاص اشتباه دیگران و بازیگوشی خودم

..................

دیاگوگ پایانی این فیلم بسیار حال داد!

Tuesday، April 01، 2008

سیزده بدر

خوب بالاخره امروز پاسخ application هایی که فرستاده بودیم وصول شد و تونستیم از stanford پذیرش بگیریم. البته fund ای که دادند هم بد نیست و راحت میشه یه خونه گرفت و فقط با خیال راحت درس خوند.  با دیدن میل اشون خیلی خوشحال شدم. بچه هایی هم که تبریک گفته‌ اند همین جا ازشون ممنونم. یک نسخه از میلشون رو هم آپلود کردم اینجا. خلاصه ما رفتنی شدیم به بلاد کفر. (برید درس بخونید! )

یوم الخلق الله سیزده بدر هم به سرعت برق و باد رسید و ما نیز در تهران بی کس وکار افتادیم گوشه خوابگاه، بنابراین بیرون رفتن فعلا منتفی شده!

بین راه شرکت تا خوابگاه هم دیدیم چقدر بیرون سوت و کور گشته، بعد میگن کجای سیزده نحسه. هیچ کدام از بچه‌ها هم نیامده‌اند.

پ.ن: دلمان خنک شد! باران شروع شد. حالا همه اونایی که بیرونند کوفتشان میشود!!