Tuesday، January 26، 2010
Sunday، January 24، 2010
سایت الف و پاسخ ها
سایت الف این روزها شروع کرده به پاسخ دادن سوال ها. البته اینکه چرا این کار را الان شروع کرده اند کاملا واضح است. چون الان دیگر اگر کسی شکی در تقلب در انتخابات داشت تقریبا یقین حاصل کرده. به همین دلیل کسی حوصله پاسخ دادن به سوالاتشان را ندارد. اما همین امروز که چند تا از این جواب ها را میدیدم خنده ام گرفت. یادتان باشد همان موقع یکی از موارد مشکوک منحنی آرا بین موسوی و احمدی نژاد بود که کاملا روندی خطی داشت (با رگرسیون بالای 98 درصد) حالا خیلی جالبه پاسخی که برای این مسئله نوشته اند تنها فکر کنم میتواند کسی رو قانع کند که دیپلم نگرفته باشد (البته در آن هم تردید هست)
برای پاسخ به مطلبی از محقق بزرگ و فیلسوف ارجمندی رفرنس داده شده، پاسخ به این شکل است:
http://alef.ir/1388/content/view/47955
این مساله تا چه اندازه واقعا قابل توجه است. اجازه بدهید بر تجاربمان متمرکز شویم. فرض کنید که نتایج انتخابات نوامبر ایالات متحده بین باراک اوباما و جان مککین به همان ترتیب انتخابات ایران در شش مرتبه اعلام شود. فرض کنید که این نتایج به ترتیب الفبایی ایالتهای مختلف اعلام شود.
دفعه اول: نتایج آلاباما تا ایلینوی گزارش میشود. این مرحله 33 درصد آرا را شامل میشود.
دفعه دوم: نتایج ایندیانا تا میسیسیپی اعلام میشود. 17 درصد دیگر
دفعه دوم: نتایج میسوری تا کارولینای شمالی اعلام میشود. 19 درصد دیگر
دفعه دوم: نتایج داکوتای شمالی تا پنسیلوانیا اعلام میشود. 10 درصد دیگر
دفعه دوم: نتایج یوتا تا ویومینگ اعلام میشود. 9 درصد باقیمانده
اگر نتایج به این ترتیب اعلام شود، شکل زیر را برای کل آرای رقابت اوباما - مک کین خواهیم داشت. R2 = 0.996
این روند تخیلی که اگر به اینصورت آرا آمریکا اعلام میشد، یک بازی با اعداد خنده دار است. آمریکا 50 ایالت دارد، برای همین برای اینکه این ترتیب5 تایی اعلام شود (بر اساس الفبا ایالات در نظر گرفته اند) تا بتواند خطی باشد کاملا خنده دار است. برای اینکه خیلی ساده احتمال اعلام در 5 بازه برابر ترکیب 49 و 4 میشود یعنی به عبارتی 211876 حالت مختلف. خوب بدیهی است که در یکی از این حالت ها ممکن است رگرسیون خط نزدیک به یک باشد. (اما بایستی در نظر داشت که در آمریکا این حالت رخ نداده!!) خیلی هم نا معقول هم هست که عدل همین اتفاق بیافتد. تازه نکته جالب دیگه این هست که در ایران نمودار در 6 مرحله به اینصورت در آمده. اما این محقق واستاد بزرگ آمار برای این در 5 مرحله این کار را کرده چون آسانتر بوده، برای 6 مرحله وضعیت اسفبارتر هم هست، در آنصورت تعداد حالات برابر 1906884 است یا چیزی حدود 2 میلیون حالت.
همین بازی سر تست بنفورد را هم در آورده اند. واقعا اینها فکر میکنند یه عده گاو میاند اینا رو میخونند البته بعدش هم کاملا قانع میشوند. سایت الف چیزی شبیه وبلاگ معظم آقای کمالی شده، باور کنید.
Saturday، January 23، 2010
سوتی های خرید
رفته بودم این فروشگاه نزدیک خانه که یه خورده برای هفته جاری خرید کنم، بعد داخل فروشگاه از کنار این ویترین های لباس که رد میشدم یهو چشمم به یه پیرهن سبز خوشگل افتاد، رنگ سبزش هم مزید بر علت که سریع برداشتم. اولین چیزی که اینجا در مورد هر چیزی چک میکنم لیبل قیمتش هست که دیدم مناسب هست، همین شکلی که دو سر شونه های پیرهن رو گرفته بودم به خودم نزدیکتر کردم که دیدم آره انگار اندازه هست، همینطوری هم رفتم پیش این مسول خرید که بگم حساب کنه، داشتم توجیب ام دنبال کارتم برای پرداخت میگشتم که دختره پرسید، میخواید براش (برای اوی مونث) کادو بدید؟ (این ضمایر جدا هم خودشان نعمتی اند) دستم تو جیب بغل ام خشک شد، باورم نمیشد یه همچین سوتی عظیمی داده باشم، به آنی کل بدنم یخ زد، حقیقت رو میگفتم از خنده پخش زمین میشد. کلا ذهنم از دروغ خالی شده بود، مونده بودم چه بهونه ای بیارم، دوباره شماره پیرهن رو خواستم چک کنم، دیدم که کلا جلوی پیرهن پر از تزئینات جینگولی است،پیرهن انگار داشت بهم میخندید، واقعا چیز جلفی بود حتی برای دختر، نمیدونم چطوری ندیده بودم، دختره همین طوری معصوم داشت نگام میکرد و بدبختی دیدم دوپیرزن هم پشت سرم هرکدم میله نزدیکشونو گرفتند و انگار اونا هم خشکشون زده. به دنبال بهونه پیرهنه رو داشتم هی وارسی میکردم که دو شماره رو پیرهن بود، سریع پرسیدم این شماره ها استاندارد هستند که مطمئن باشم اندازه است؟ دختره که دنبال شمارهها میگشت یه آن دیدم که درصد کوفت و زهرمار استفاده شده رو نوشته و ربطی به سایز نداره، سریع از روی میز میخواستم برش دارم که متوجه نشه، که داشت توضیح میداد که اینا سایزشون با شماره نیست و همین سایز هستند... ، دیگه خودم رو جمع و جور که کردم گفتم انگار اندازه اش نباشه، اونم که ول کن نبود گفت خوب بهتره با خودش بیاید خرید، پیرزن ها هم به حرف اومده بودند و توصیه میکردند که خرید لباس خیلی مهمه، که برگشت راهنمایی کرد به همکارش که برم از اون اگه میخوام کادو بخرم، که البته اجناس ایشان به مراتب تخصص بالایی میخواست، (داخل پرانتز نمیدونم این چیزا رو چرا میارند پخش و پلا تو راهرو فروشگاه) فکر کردم از بدجنسی گفته برگشتم یه چیزی بهش بگم که دیدم هنوز داره معصومانه نگاه میکنه و بدجنسی تو نگاش نیست، فقط میخواستم خلاص شم از اون وضعیت، گفتم نه ترجیح میدم با خودش بیام سورپریز نشه ولی چیزی باشه که دوست داره، بعدهم یه روزبخیر با همین لحن مسغره شون تحویل شون دادم و خلاص، داشتم دیگه در میرفتم که گفت منتظریم،
کلا تجربه سختی بود، واقعا به عمرم اینطوری سوتی نداده بودم، بماند که فکر کنم نهایتا دختره خودش هم متوجه شده بود.
برچسبها:
روزمره
Tuesday، January 05، 2010
بعد از مدت ها یه میل از یکی از فامیل های دانشجوی ارشد دریافت کردم (سال سوم ارشد) که توش نوشته زمینه کاری من در ارشد مثلا فلان ادوات نوری است، لطفا برای من چند مقاله "خوب" دانلود کن و بفرست، حالا امروز هم یه دوست دیگری هم که اقلا هم رشته ای هم نیستیم، تو "چت" با عجله درباره عنوان پروژه درسی ارشد پیشنهاد میخواهد.
نکنید آقا جان، نکنید؛ نمی دانم انگار زمان ابوعلی سیناست، که کلهم یکی دو کتاب نیمه علمی وجود دارد؛ مثلا من برگردم بگویم، کتاب شرحی بر علوم، صفحه 41، پاراگراف دوم راجع به این مسئله است، برمیخورد هم بهتان حتی، مملکته واقعا آیا؟
برچسبها:
روزمره
Monday، January 04، 2010
سیاست دینی یا دین سیاسی؟
همه فکر کنم تا حالا خبر عدم صلاحیت مرجعیت آیت الله صانعی را شاید دیگر شنیده باشند که از طرف جامعه مدرسین حوزه صادر شده است. حال کاری با این که این نامه را تنها آقای یزدی نوشته است یا با نظر غالب افراد عضو، اصلا مهم نیست، بیانیه ای است که پای نهادی از حوزه زیر آن است.
اما اینکه مثلا تا چه حد معتبر است، اصلا مهم نیست که به نظرم اتفاقا روند معکوسی خواهد داشت! کافیست اتفاقا که مردم کنجکاو شوند تا علت صور چنین بیانیه ای را بدانند.
اما نکته ای که نباید فراموش کردن تاثیر این بازی سیاسی جلوه دادن مسئله روحانیت و مذهب است. چیزی که آیت الله منتظری از آن به عنوان به ابتذال کشاندن مرجعیت شیعه یاد میکرد.
خب همین را داشته باشید، حالا طریق بالا رفتن یا طی مدارج در چنین شرایطی چیست؟ امام جمعه مشهد کسی است که تازه گی بسیار بر زبان افتاده است که البته به دلیل جهت گیری های سیاسی ایشان بوده که در نهایت هم در راهپیمایی بخشی از جامعه را بزغاله گوساله خوانده. اما جالب است که همین جهت گیری های سیاسی امروزه مدارج فقیهان را انگار میسازد.
اگر در گوگل عبارت "احمد علم الهدی" را جستجو کنید تنها رکوردهایی از ژانویه 2005 دارد. که در همه اینها عنوان ایشان حجت الاسلام عنوان شده است (خبرگزاری ایسنا)
حال همین روند در سال های هم ادامه داشته. اما نکته جالب سال 2009 است. با نگاه به نتایج ماه آوریل (دو ماه به انتخابات) ایشان همچنان "حجت الاسلام" و در برخی موارد "حجت الاسلام والمسلمین" هستند. اما نتایج ماه بعدی (می 2009- یک ماه به انتخابات)، انگار روندی جدید آغاز شده که در برخی خبرها "آیت الله" خطاب میشوند.
پس از این دوران ایشان دیگر کاملا آیت الله میشوند و در همه خبرها با این عنوان اخبار ذکر میشود.
حال همین روند را برای آیت الله صانعی تکرار کنید، نتایج شگفت آور است!!! که ایشان چطور در بحبوحه انتخابات از مقام آیت الله العظمی (خبر ایرنا - تاریخ 29 اردیبهشت - 23 روز به انتخابات) به عبارت "آیت الله" در تاریخ 6 مرداد میرسد (همان خبرگذاری) و "یوسف صانعی که توسط اصلاح طلبان مرج تقلید خوانده میشود" (خبر ایرنا - 11 مرداد - ساعت 10:10)، البته همان روز در ساعت 3 بعد از ظهر همان خبرگزاری همچنان "آیت الله" بدون عنوان عظمی باقی میمانند (که البته مطلبی است که احتمالا از قبل آماده شده). بعد از این تاریخ ایشان ناگهان دیگر "صانعی" یا "شیخ یوسف" شده است. (همان خبرگزاری ).
حال همین مسئله برای همه اشخاص دیگر نیز صادق است. این واقعا به ابتذال کشاندن اعتقادات مردم نیست؟ چه شده است؟ چرا کسی وقتی اعتراض میکند، از نظر علمی سقوط میکند و وقتی طرف دولت را میگیرد، مراتب علمی اش افزایش مییابد؟
پ.ن: برای همه افراد دیگر نیز میتوانید همین روش را تکرار کنید، فقط دقت داشته باشید که ایرنای ابله تاریخ میلادی اش را به صورت استاندارد نمی نویسد برای همین در نتایج گوگل جای ماه و روز برعکس است.
Friday، January 01، 2010
حرمتها
ای کاش خون انسانها نیز حرمت داشت، اندازه پاره شدن عکس، کاش صداقت نیز حریمی داشت و داستان سرایی در رسانه اینقدر اسان نبود، کاش روایتهایمان آنقدر صادقانه بود و دروغ و دغل بازی را شکستن این حریمها میدانستیم.
چه آسان دروغ سکه رایج این سرزمین شد، چه آسان ریختن خون بیگناهانی که برای عزاداری جمع شدهاند حرمتاش را از دست داد، آخر گیرم که دستور آمده که به صفوف شان حمله شود، تا نتوانند تجمعی تشکیل دهند، خود انسانها را چه میشود؟ چه میشود که انسان بتواند چشمش را ببندد به حرمت ماه حرام و روز عاشورا، به حرمت صداقت و خون انسان. نگاه نکند که تفنگی که به دستانش دادهاند به کدامین سمت نشانه رفته و فقط ماشهاش را بچکاند؟ روبرویش را نبیند و وحشیانه سوی مردم و انسانها براند و نبیند صدای ضجههای افرادی که زیر چرخهای ماشینش استخوانهایش خرد میشود. گیرم که دستور باشد که بروی و بایستی رو درروی مردمت.
کسی ناظر نیست؟ دیروز بچه ها میگفتند که هنوز خون کف خیابانها پاک نشده بود، وقتی مشتی رند بی خبر را به سیم خریدند یا به دروغ و دغل فریفتند تا در سنگفرش همین خیابانها برای پس گرفتن حرمت ها بیایند، کسی از این جماعت فرصتی نیافت تا لحظه ای از شعار جلوی دوربینها سر خم کند و زیر پایش هنوز خون های گرم روی آسفالت خیابان را ببیند؟ ما را چه میشود؟ کسی از این قوم شب عاشورا، زیارت این روزها را نخوانده بود، "امتاً قتلتک و امتاً ظلمتک و امتاً سمعت و راضیاً به"، لختی اندیشیدند تا بدانند مصداق این 4 عبارت نباشند، به پاس کدام حرمت آمدهاند؟ حرمت خون گرم روی کف آسفالت سرد خیابان نبود که زیر پایشان مانده بود؟
گیرم که شبها، شبهای یلدایی زمستان باشد، طولانی وسرد، آفتاب خواهد زد. روایتهای این روز
اشتراک در:
پیامها (Atom)