Monday، February 28، 2011

نامه سرگشاده گروهی از وبلاگ نویسان سبز خطاب به علی مطهری

خدمت جناب آقای علی مطهری
با عرض سلام و احترام

ما، گروهی از هم‌وطنان شما هستیم که خود را فعال و هوادار «جنبش سبز مردم ایران» می‌دانیم. جنبشی که اعضایش از زمان برگزاری دهمین انتخابات ریاست جمهوری تاکنون متحمل رنج و درد فراوان شده‌اند. ما برخی از همراهان خود را در خاک و خون دیده‌ایم و گروه بیشتری را امروز در بند و اسارت داریم. ما مورد ظلم قرار گرفتیم اما همچنان دادگاهی برای تظلم‌خواهی نمی‌یابیم.

آقای مطهری
در ریشه‌یابی علل و عوامل اتفاقات ناگوار 20 ماه گذشته میان ما و شما اختلافاتی وجود دارد. اختلافاتی که شاید بتوان در فضایی آرام به حل و فصل آنان دل بست و شاید هم هیچ گاه به توافقی قطعی بر سر آنان دست نیابیم، اما در این میان ما تشابهاتی هم می‌بینیم که می‌توانند محوریتی برای یک حرکت مشترک شوند.

ما به مانند شما از تداوم وضعیت نابسامان کنونی که بن‌بستی ناگوار را بر سر راه کشور قرار داده است به ستوه آمده‌ایم. ما خواستار بازگشت آرامش و آسایش به کشور و رفع فضای کینه و نفرت و خشم هستیم.
ما به مانند شما از تداوم خشونت‌های خیابانی، کشته شدن هم‌وطنانمان و بازداشت‌های گسترده ناخرسند هستیم و توقف این وقایع تاسف بار را برای مصالح خود و کشور در اولویت می‌دانیم.
ما به مانند شما از قانون‌گریزی و تصمیمات شخصی و جناحی و گروهی آسیب دیده‌ایم و بزرگترین قربانی چنین روندی را مصالح کلی کشور و ملت می‌دانیم.
ما به مانند شما راه حل عبور از بحران را نه در فضایی ملتهب و سرشار از دروغ و تهمت، که در سایه آرامش و گفت و گو جست و جو می‌کنیم.
و در نهایت ما نیز چون شما پافشاری بر لجاجت و تمامیت‌خواهی را ریشه تمامی این مصیبت‌ها می‌دانیم و امیدواریم همه شهروندان کشور، به ویژه مسوولین حکومتی با سعه صدر بیشتری به سخنان و مطالبات طرف مقابل گوش فرا دهند.

جناب مطهری
ما امیدواریم همین میزان از اشتراکات برای آغاز حرکتی مشترک در راستای نیل به توافقی مطلوب (هرچند حداقلی) کفایت کند. پس صادقانه و صمیمانه دست یاری به سوی شما دراز می‌کنیم چرا که شما را فردی صادق، هرچند در مخالفت با خود می‌شناسیم.

آقای مطهری
«جنبش سبز ایران» امروز جنبشی متکثر با خواسته‌های گوناگون است. هر کسی از ظن خود یار آن شده و به اعتراف شاخص‌ترین چهره‌هایش هنوز کسی نتوانسته است کلیتی را به تمامی اقشار حاضر در آن منتسب کند. با این حال ما گروهی از دل همین جنبش هستیم که امیدواریم تا با محوریت قانون، انصاف و مصالح ملی شاهد برقراری گفت و گو با نمایندگان منصف و صادق حاکمیت باشیم. در این راه خواسته‌های ما به صورت شفاف مطرح شده و هرکس که مدعی دلسوزی برای کشور و مردم است باید برای برآورده‌سازی آن‌ها تلاش کند:

ما خواستار رفع حصر خانگی رهبرانمان هستیم. آنانی که در هیچ محکمه‌ای محاکمه نشده‌اند و بر خلاف قانون و بدون هیچ اتهام اعلام شده و جرمی اثبات شده در حصر گرفتار آمده‌اند و از ابتدایی‌ترین حقوق شهروندی خود محروم مانده‌اند.
ما خواهان تضمین حق شهروندان بر تجمعات و راهپیمایی هستیم که صراحتا در بند 27 قانون اساسی ذکر شده است.
ما خواستار آزادی همراهان در بندمان هستیم که گروه گروه و بی‌هیچ گونه اتهام مشخصی بازداشت می‌شوند و بدون محاکمه در دادگاهی رسمی در بند و زنجیر به سر می‌برند.
ما خواستار آزادی مطبوعات و رفع هرگونه سانسور هستیم. حقی بدیهی و اولیه که در بند به بند قانون اساسی کشور به ویژه مواد 3، 24 و 175 مورد تاکید قرار گرفته است.
ما خواستار خاتمه دادن به شرایط امنیتی حاکم بر کشور هستیم که آن را بزرگترین خطر برای مصالح ملی و مایه وهن و بی‌آبرویی کشور می‌دانیم.
و در نهایت ما خواستار برگزاری انتخابات آزاد، غیرگزینشی و سالم هستیم که تنها مستبدین و دیکتاتورها می‌توانند با آن مخالفت کنند.

جناب مطهری
بپذیرید که در این فضا، هر بارقه‌ای از هم‌گرایی، هرچند به مصداق کورسویی لرزان، باید به فال نیک گرفته شود و مورد حمایت قرار گیرد تا بتوانیم به توافق‌های بزرگ‌تر چشم امید ببندیم. ما تنها می‌خواهیم به شما اطمینان دهیم که اگر در راستای تلطیف فضا و بازگشت امور کشور به روند عادی خود گامی بردارید صمیمانه از اقدامات شما حمایت خواهیم کرد. با این حال ما گمان می‌کنیم تا زمانی که ارتباط فعالان جنبش با چهره‌هایی که به صورت نمادین رهبران جنبش خوانده می‌شوند برقرار نگردد، حداقل‌های این توافق هم قابل دسترسی نیست.

 پس اجازه بدهید از شما بخواهیم تا به نمایندگی از این جمع اعلام کنید آزادی رهبران جنبش ما، آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی از حصر خانگی از جانب فعالان جنبش سبز به مصداق گامی مثبت در راستای اعتمادسازی از سوی حاکمیت قلمداد خواهد شد. شما بهتر از هر کس دیگری می‌دانید که این چهره‌ها بارها و بارها بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی تاکید کرده‌اند، پس می‌توان امیدوار بود که همین فصل الخطاب مورد توافق طرفین، دستمایه گفت و گوهای آینده قرار گیرد.

آقای مطهری
ما می‌خواهیم که به رسمیت شناخته شویم. از ما یاد کنید اما نه به عنوان فتنه‌گران که ما تنها معترضیم. ما سوگواران جنبشی وابسته و مدفون شده نیستیم. ما آزادی خواهان مستقلی هستیم که جنبش پویای ما با گذشت 20 ماه سرکوب و فشار همچنان رو به رشد و بلوغ است. ما را فریب‌خورده ندانید که ما پرسش‌گریم. ما را اقلیت ناچیز نشمرید که ما بی‌شماریم حتی اگر در نگاه شما اکثریت نباشیم و در نهایت اینکه از آزادی رهبران و دیگر همراهان دربند ما حمایت کنید، ما نیز از حکمیت شما استقبال خواهیم کرد.

با سپاس از توجه شما و به امید بازگشت به آرامشی که مصالح کشور و ملت را در بر بگیرد
گروهی از وبلاگ نویسان سبز

وبلاگ های امضا کننده:

1- امیر

شوایک
راز سر به مهر
نثر منصور
DIGIRAZ
تمرین دموکراسی
زندگی ایرانی
اوپانیشه
فعلا بی نام
10- . آرزوهای یک دکتر کوچولو

گاه نوشت های یک فمنیست سبز
وسوسه ای به نام بودن
رود
حرف حساب
اسپینوزا
حمزه غالبی
مجمع دیوانگان
ضد دروغ
یغما
20- زیستن در کله تباه شده یک اسب

دختر خورشید
لیبرالیسم
لیبراسیون
کرگدن تنها
دالان سبز
بیگانه
herrblum
امید 20
مرثیه های خاک
30- آرش حسینی پژوه

ورق پاره های زندان
فرصتی برای گفتن
عینک آفتابی
شهروندنگار
غزل
chambezi
نرگس شیرازی
قلمدانخرابی
40 - تنها مورچه بلاگر

ما هم آدمیم...!
دلقک ایرانی
گاه نوشته های آکریم
Daily of the Irans Daughter
کابوس کبوتر
نیستان هفتم
یادداشت های نجات بهرامی
این راه برای رفتن است...
سرود سبز دماوند
50- چقدر ماه شبیه تو می شد

فریاد سبز در غربت
زمین گرد است
یوسف ناصری
علی مصلحی
فروغیون
نوشته های یک آزادی خواه
بی خبر
نقطه نظر
آخ
60- روز
(این فهرست در حال تکمیل است)
----
پی نوشت: لطفا اگر شما نیز وبلاگی دارید و با متن نامه موافقید برای حمایت همین مطلب را انتشار دهید. آدرس وبلاگتان را هم برای اضافه شدن در لیست به آدرس ([email protected]) ارسال کنید.


Friday، February 25، 2011

شکلات:)

هفته پیش یکی از بچه ها طبقه پایین اجاق گازش اتصالی کرده بود و تا حدودی ترکیده بود. رفتم موقتی درست اش کردیم با هم. بعد من این پلوپزم رو دادم بهش که تا وقتی اجاق گازه کامل درست نشده از این استفاده کنه. حالا امروز انگار درست کرده بودند و پلوپزه رو  برگردوندنی دیدم یه بسته شکلات هم توش گنجانده شده (عجب لغات باحالی دارد این فارسی). بعد بنده هم خوشحال و خندان شکلاته رو باز کردم، شکلاته هم همچین باکلاسه که تا ندارد واقعا. بعد لامصب این بوش یه لحظه برام مشکوک زد بعد نمیدانم شیطان گولمان زد که چک کنیم بسته رو. بعد که چک کردم دیدم که با نهایت تاسف و تالم انگار اب شنگولی داره توش.
الان بسته شکلاته همینطور جلو چشمم دارم لعنت میفرستم به خودم که چرا لااقل یکی اش رو تست نکردم بعد چک کنم. همچین هم این شکلات لامصب خوشگل هست که تا ندارد. تازه موندم برم به خودش بگم یا نه. خودش هم که مطمنم اشتباه کرده. از یه طرف هم دلم نمیاد شکلات های به این خوشگلی رو از دست بده. 
یه بار هم اینطوری شده بود قبلنها. که اونو بردم دادم یکی دیگه کوفت کرد، واقعا دلم نمیومد وایستم جلوم بخوره. حس این چوپون هایی رو داشتم که جلو چشمشون دارند گوسفندی رو که با زحمت بزرگ کرده رو میخورند. من خودم بچه که بودم یه خروس خوشگل جنگی و هیکلی داشتم،  بعد اینکه پیر شد یادمه یکی از دایی هام گرفت خروس بیچاره ما را دراز کرد بعد هم شام درست کردند با همون خروس ما. یعنی زجری میکشیدم با دیدن اینکه ملت دارند خروس منو میخورند. خودم که اصلا لب نزدم  به بقیه غذا ها هم ولی دیدن اینکه بقیه هی تعریف میکنند از خوشمزه بودن اش واقعا برام دردناک بود. تا مدت ها هم سر همین قضیه دلم با دایی ام صاف نشده بود و همه اونهایی که به نحوی شریک جرم محسوب میشدند.حالا اون بار دقیقا یاد همین افتاده بودم. حالا دیگه اینو دلم نمیاد باز ببرم بدم یکی دیگه کوفت کنه بعد برا ما توضیح بده. یعنی شده حتی اونقدر بمونه که بپوسه. آخه خدا چرا اینکارو با ما میکنی؟ نمیشد حالا همین یکی  ناخالصی نداشت؟ چرا واقعا؟

-------------------------------------
وزیر اطلاعات هم انگار امشب سخنرانی تلویزیونی داشته که قسم میخورده کسی نیومده بیست و پنجم و یکم اسفند. همش گربه بوده. فیلم بوده و نوار. باشه بابا این که دیگه ناراحتی نداره ما ها همه یا دفن شدیم یا ریزش کردیم والا. شما باز بکوب رو طبل فتنه ات. همه رو هم یا جاسوس کن یا مزدور یا ساده و ابله. معتاد و اراذل.  اونهم دقیقا روزی که پادگان کردند شهر رو.  اینجا گزارش زنده مصاحبه رو میتونید بخونید

Tuesday، February 15، 2011

بیست و پنج بهمن

امروز بالاخره بیست و پنجم رسید. دیروز همین موقع بسیار نگران امروز بودم. حضور مردم به گواه همه شاهدان عکس ها و ویدیو ها بی نظیر بود بعد از اینهمه سرکوب. همه کسانی که امروز اومدند در شرایط بسیار خطرناکی با پذیرفتن ریسک بالایی خیابان های تهران رو پر کردند. به خدا دست مریزاد دارند همه انهایی که امروز رفتند. کل امروز رو با خوندن خبرها فقط در حسرت بودن در خیابان های تهران به سر بردم.
یکسال بود که از آخرین مراسم تدفین فتنه میگذشت (چون دفن این جسد بارها صورت گرفته انگار). واقعیتی که دوباره و چندباره خودش رو نشون داد. یکسال فرصتی رو رسانه های جمعی داخل به جای استفاده از آن برای ایجاد همدلی با تمام قوا یکطرف رو کوبیدند و با بی شرمی تمام معترضین رو عمال اسراییل و آمریکا خواندند. یکسال گذشت با خیال خام اینکه مردم رو از ترس برگردانده اند سر زندگی. ولی انگار خیلی سخت است شنیدن صدای ملت. نمیفهمند که ملتی که یکسال تمام با تمام قوا داره تحقیر میشه ساکت ماندنش دلیل پذیرفتنن نیست. چطور میتوان انتظار داشت بخش عظیمی از مردم رو کلا از پروسه حکومت حذف کرد؟ یکسال تمام فرصت داشتید به جای اینکه این جامعه دوشقه رو به هم پیوند بدید هی بر طبل فتنه و تفرقه بکوبید. بابا درد دارد اینهمه تحقیر ملت. حکومت تنها با تقسیم و اشتراک قدرت هست که میتوند دوام داشته باشد. از هفته پیش خبرگزاری ها دولتی دارند یکسر برای مردم برای کشتار خط و نشان میکشند. برای چی؟ که جری تر کنید ملت رو؟ که خشن‌تر کنید که سرکوب آسان تر باشد؟ هر یه نفری که زندانی میشه فامیل و خانواده ای داره که با این احکام مسغره و مضحک، حبس‌های طولانی مدت و اعدام‌ها تان بذرت نفرت رو میکارید در دلهای مردم سرزمین خودتان. آقای جنتی تشریف بیار باز بگو که "قوه قضاییه کشتید؟ خوب کردید بیشتر بکشید".
خشم ملت رو از سال پیش بارها دیدید. بارها اثبات شده که حتی با شرایط بسیار شدید امنیتی و سرکوب وحشیانه مردم باز حضور دارند فقط جری‌ترشان میکنید. ایضا به بخش دیگر نیز جسارت بیشتر و حق‌ای میدید برای توهین. همان طرف مقابل را محق میکنید که در روزنامه رسمی کشور مثلا پیغام بدهد که همه طرفداران موسوی را هر کجا دیدیم به خاطر ثوابش خواهیم کشت (نقل از روزنامه نجس کیهان). همان طرف مقابل رو به تبعیض در جایگاهی قرار میدید که برای خود سهم بیشتری بخواهد. مگر نه اینکه برای حکومت مردم بایستی یکسان باشند در حقوق؟ چطور میتوان با توهین و تحقیر شبانه روزی یه ملت انتظار داشت قانع بشوند و برگردند سر خانه زندگی مثل روز اول.
اینبار به شهرهای دیگر هم کشیده شده بود. شیراز و اصفهان و نقاط دیگر. مردمی که درد دارد، تحقیر شده، وحشیانه کتک خورده، زندانی شده، شهید داده، حرفی دارد که با ایمان به آن پای همه هزینه هایش تاکنون ایستاده، همین مردم در جامعه امروز ایران کوچکترین سهمی از قدرت را که ندارد هیچ، هر روز به صورت شبانه روزی از صدا و سیمایی که پولش اش را با مالیاتش تامین میکند فحش میخورد، انگ مزدور اسراییل بودن میخورد. ساده انگارانه نیست اینکه فکر کنیم خاموش خواهند شد. هر روز هم تهدید میشود توسط شورای نگهبان که حتی محدودتر هم خواهند شد. وقتی عملا و با تبلیغ قراوان دارند میگویند که همه راه‌های دمکراتیک و از طریق رای را خواهیم بست پس چه انتظاری میتوان داشت؟
این همان شیوه حکومتی را باعث شده که آبروی شیعه و مسلمان را در دنیا ببرد. باعث شده که هر حرکت انقلابی و اسلامی در دنیا ابتدا سریع برائت خودش را از شیوه ما اعلام کند. همین را میخواستیم سی سال قبل؟
کوچک تا بزرگ این مملکت در این یک سال فحش داد، از میکروب خواندن ملت تا بزغاله و گوساله خواندن آنها.  اگر به نظرتان نتیجه نداده راهتان را عوض کنید تا دیر نشده. دود آنروز به چشم همه خواهد رفت.
هفته وحدت را چه زیبا با چماق‌هاتان به استقبال رفته اید برادران، خون ها رو از رو باتوم هاتون بشوید آماده باشه برای تدفین دوباره. خسته نباشید.  
امروز نیز جزیی از تاریخ این سرزمین بود.

Monday، February 14، 2011

آقای گل فردا برای ما الجزیره باش

فردا 25 بهمن است. قرار است بنا به فراخوان مردم ایران در حمایت از انقلاب های منطثه علیه رژیم های دیکتاتوری شان در تهران تجمع کنند. شنیدن ویدیوهای فریادهای الله اکبر امشب تهران هم از چند ساعت پیش دوباره نگران کرده. بیانیه های پی در پی نیروهای سرکوب نیز هم که علنا و بی پروا افتخار به لت و پار کردن مردم میکنند. دقیقا وقتی که هنوز چند روزی از بیانات منافقانه خطاب به دیکتاتورهای مصر و تونس برای توصیه به شنیدن صدای مردم نگذشته است. 
اینکه شنیدن صدای ملت چرا اینقدر برای حاکمان درد دارد را نمیفهمم. این اصرار بیش از حد به حاشیه راندن بخشی از مردم و نیروی همین کشور چه سودی خواهد داشت؟ همه میدانند که هم اکنون با این مدیریت مفتضح بسیاری مشکل دارند، بسیاری سرخورده اند. حال هر چه قدر عده ای با سرکوب وحشیانه و زندان و آزار و اذیت بخواهند هزینه های اعتراض سالم را بالا ببرند. برای فردا بسیار نگرانم. ای کاش مثل سال پیش فردا را تهران بودم. نمیدانم وقتی که دورتر از حادثه ای اضطراب بسیار بالاتر است. 
از عصر هم از وقتی شنیدم که نخست وزیر ترکیه در تهران است با یک هیات از بازرگانان و خبرنگاران، چیزی در دلم میگوید که ای کاش فردا ساعت 3 مسیرش از آزادی باشد. ای کاش بهش بگویند که فقط احتمال حضورت در این خیابان ممکن است جان چندین نفر را برای خانواده هایشان نگه دارد. اینجا مصر نیست و رسانه ها اجازه حضور ندارند که رفتار حاکمان را به چشم جهانیان برسانند. شاید کمتر خونریزی کنند. شما بیا و مردی کن. 

پ.ن: ته قلبم دوست دارم فردا خیابان ها کاملا خلوت باشد تا اینکه دوباره ویدیوهای لت و پار شدن ملت را ببینم. به تجربه از نزدیک دیده ام و میدانم که حتی اگر عده بسیاری نیز باشند چقدر شکل دادن یک جمع حتی خرد را مشکل میکنند. به نظرم کسی شکی در شمار مخالفان وضعیت و حکومت ندارد. به زمانش نیز همه اینها از همان روش های آرام نتیجه خواهد داد. در این شکی نیست. امتحان کردن طرف مقابل نیز خطاست. انها هم که تا حالا بارها اثبات کرده اند که نه ابایی از کشتن دارند و نه ترسی از ریختن آبرویی که نمانده. طشت رسوایی حکومتی که همه جنبش های مسلمان دنیا نیز با اکره از شبیه اش بودن نیز طفره میروند خیلی وقت است از بام افتاده.

Friday، February 04، 2011

وقتی فقط من راست میگویم یا حق دقیقا همین جایی است که من ایستاده ام

هر کسی که اولین بار کتاب مزرعه حیوانات را خوانده باشد قطعا از تشابهات بسیار کتاب با انقلاب خودمان شگفت زده خواهد شد. و اینکه چطور ممکن است که حوادث این مزرعه تطابقی اینچنین دقیق داشته باشند. اما حقیقت اینجاست که این کتاب بیش از سی سال قبل از انقلاب ما و بدون هر گونه اطلاعاتی از آن نوشته شده است. کتاب از رویدادهای ما تاثیر نپذیرفته و در واقع این انقلاب ها هستند که اکثرا همگی شبیه هم هستند و مسیرهای انقلاب های قبلی را میپیمایند.
حال از هفته پیش مردم مصر بعد از سی سال حکومت در زیر دیکتاتوری دست به اعتراض زده اند. اعتراضات گسترده ای که بی شک برای ما ایرانیان یاد آور حوادث کودتای پارسال و سرکوب 8 ماهه ان است. شباهت بی نظیر در سرکوب مردم. از قطع یکباره موبایل ها اینترنت و فیلترینگ گسترده و بازداشت ها تا ریختن نیروهای نظامی در لباس شخصی به خیابان ها تخریب اموال عمومی برای بی نظم کردن جامعه توسط نیروهای نظامی و نسبت دادن به مردم (ویدیو ایران - مصر) کشتار مردم و مخفی کردن آمار کشته ها تحویل ندادن اجساد، فتنه گر خواندن مردم (در مورد ایران میکروب و گوساله و بزغاله و خس و خاشاک)، مزدور بیگانه خواندن مردمی که اعتراض دارند ( در هر دو مورد مصر و ایران مزدور آمریکا و اسراییل خواندن مردم خود) و حتی تشابهات جزیی مانند رد شدن از روی مردم با ماشین (ایران مصر)، اخراج خبرنگارها و هزاران هزار تشابه ناگزیر. 

اما چیزی که باعث نوشتن دوباره مطلبی شد خواندن پستی از آقازاده جناب صفار در وب سایت پارسینه بود. مقاله ای که با قبول این شباهت ها اصرار دارد که این شباهت تنها شباهتی در فرم و نه محتوی است. تا جایی که در قسمتی از این مطلب برای اثبات این حرف مینویسد:
اگر بنا بر «شکل» و «صورت» باشد، نوع مواجهه کفار قریش با رسول اکرم (ص) شباهت قابل ملاحظه­ای با نوع مواجهۀ مسلمین با افراد «متنبّی» (پیامبران دروغین) در سالهای پس از رحلت پیامبر دارد. درست است که فکر کردن به این هم برای ما سخت است، ولی «به لحاظ صوری» نوع کنش و واکنش حضرت امیر المؤمنین (ع) در نبرد با فتنه گران جمل، صفین و نهروان، از برخی جهات، خالی از شباهت با نوع کنش و واکنش حکومت اموی (یزید) در مقابل نهضت حضرت اباعبدالله (ع) نیست. البته روشن است که این «خالی از شباهت نبودن»، به معنی مشابهت تام و تمام، حتی «به لحاظ صوری» نیست.
اینکه برخورد حضرت امیر را در مقایسه با برخورد یزید برابر بدانیم خود جای سوال هست که چه شباهت هایی و از کدام جهات نویسند را بدانجا رسانده. بستن آب بر روی سپاه دشمن؟ قتل عام کودکان در جنگ؟ یا به اسیری بردن خانواده ها؟ بستن راه بر سپاهی که قصد جنگ نداشته، آغازگر جنگ نبوده ....
اما این نکته اصلا مهم نیست. مهم فرار به جلویی است که هر کسی که دستی در خون های پارسال داشته بایستی برای توجیه بایستی برای خود بسازد. میتوان درک کرد که این شباهت برای همه آنها بشدت دردسر ساز شده و تا چه حد آزار دهنده و گیج کننده شده. که بدین صورت دنبال توجیه های اخلاقی شرعی بگردند. این شباهت نه اتفاقی است نه فقط در فرم (که حتی همان هم مذموم هست). این ساختار و واقعیت سرکوب است که همه را شبیه هم میکند و گریزی از آن نیست. مزدورها مذمومند حال اگر در مصر با چوب و چماق روی شتر بیایند یا در ایران روی موتور با بی سیم و باتوم. 
البته در این میان بایستی تشابه پایان همه این حوادث را نیز دانست (البته در مقیاس زمانی تاریخ) و اینکه در نهایت این مردمند که پیروز خواهند شد. این سرنوشت محتوم همه ماست، وقتی مردم کسی را نخواند حتما خواهد رفت به هر قدرتی هم که چنگ بزند آن را هم با خود خواهد برد.

پ.ن:
این مصر انقدر قراره شبیه ایران بشه که دیگه روشون نشه از تلویزیون خودمون نشون بدند.