Sunday، November 29، 2009

چه کسی بهتر میرقصد؟

سه رقاص جدید برای حرمسرای شاه قاجار آورده بودند که هر کدام از بلادی متفاوت بودند، یکی آذربایجانی، گرجی و دیگری نیز روس بودند که قرار بود در ضیافت شام حرمسرای قاجار هنرنمایی کنند. مناسبت مجلس هم بد نبود، قوای روس و انگلیس هر دو در حال تقسیم ایران بین خود بودند و نیروهایشان در خاک میهن پیشروی کرده بودند.
شب زمانی که این سه داشتند میرقصیدند شاه یکی از این دخترها را بیشتر میپسنددو اشاره به ندیمانش که این یکی بهتر میرقصد. یکی در همین مجلس از درباریان نیز نظرش با شاه اختلاف داشت. جنگ بین اینکه کدام یک از این دو بهتر میرقصند بالا میگیرد. و برای پایان دادن به ماجرا قرار میشود که وزیر دربار را که در مجلس نبود فراخوانند تا قضاوت کند. وزیر حاضر میشود و پادشاه از این سه دختر دوباره میخواهد که شروع به رقصیدن کنند. پادشاه و درباریان مست منتظر قضاوت وزیر هستند که برای این غائله عظیم فرجامی بیاندیشد. وزیر در نهایت پس از پایان هنرنمایی این سه میگوید که من خیلی دقت کردم، هر سه خیلی خوب میرقصند و انتخاب بین این سه کاری بسیار مشکل است ولی به نظر من الان ایران بین انگلیس و روسیه بهتر از این سه میرقصد. پادشاه و درباریان که به خاطر مستی چیزی از حرفهای وزیر را نفهمیده بودند تقدیر میکنند و پادشاه نیز از این حسن قضاوت که قائله ای را که میرفت نزاعی خونین در دربار را رقم زند، تشکر کردند و با طلوع افتاب فردا که پس از پریدن مستی به یاد حرف وزیر میافتند، برکنار میشود.
حال مناسبتی نمیدانم داشته باشد یا نه ولی روزگار غریبی شده است. فعلا که قطعنامه دیگری علیه ایران دوباره به تصویب رسید ولی فعلا انگار کشور هم اکنون اولویت های بالاتری دارد. بایستی دید چه کسی بهتر میرقصد؟ فعلا بایستی هر روز نیروهایمان را در برابر مردم به صف کنیم تا کوچکترین انتقاد را به تندی خفه کنیم و هر روز به مسغره و مضحکه بنشینیم که تعداد چند نفر امده بود؟ نسبت به قبل چقدر کم شده بود و شاد باشیم. خدا رو شکر هیچ دشمنی و هیچ کاری باقی نمانده فقط مانده تعیین تکلیف اینکه چند نفر هنوز به اندازه کافی نترسیده‌اند و بر اعتراضشان پای فشاری میکنند. این قبیل کارها که بالطبع نظر کسی را عوض نمی‌کند (لااقل در باطن) پس واقعا این کینه و نفرت را امثال رسانه هایی مثل کیهان برای چه هر روز میکارند؟

Saturday، November 28، 2009

عید قربان

ازمایشگاه ما چندین دانشجوی مسلمان دارد که ترکیه و مصر و مراکش هستند. خیلی جالب بود که امروز هم خیلی جدی عید قربان گرفته بودند و کیک و شیرینی گرفته بودند. البته قاعدتا خبری از نقش اصلی عید، یعنی همان گوسفند بیچاره نبود. کسی واقعا دلیل این یک روز تفاوت را میداند که چرا اینها همیشه یه روز جلوترند؟ البته مراکشی ها هم انگار عیدشان فرداست. دلیلی که من برای این قضیه میدانستم این بود که مبنای تعیین اول ماه بین شیعه و سنی اختلاف دارد که انگار این قضیه نیست، چون از اینا که پرسیدم دیدم که نه تعیین اول ماه همانند ما هستند، یعنی وقتی ماه رو میبینند، فردا میشود روز اول ماه. به هر حال یک نکته جالب دیگری هم که من تا حالا نمی دونستم اینه که این برداران عزیز و ایضا خواهران ابدا اطلاعی از عید غدیر ندارند.
یعد نکته دیگه ای که این‌ها دقیقا همان روز عاشورا یه جشنی دارند که بنابر توصیفاتشان به نظر چیزی شبیه چهارشنبه سوری ماست. حالا شما تصور کنید قیافه حیرت زده ما رو وقتی فهمیدیم که دقیقا روز عاشوراست. که من گفتم اتفاقا این رو برای ما یه روز سوگواری بزرگی است.
این پست داک مراکشی هم توضیح داد که این قضیه مربوط به قبل از اسلام هست و ربطی به قضیه کربلا نداره. ولی خوب انگار بین همه اعراب مشترک هست در عین حال هم میدونستند که تو این روز نوه پیامبر (امام) حسین کشته شده است.

و در نهایت عید قربان برای همه افرادی که این روز رو جشن میگیرند مبارک.

Wednesday، November 25، 2009

از وقتی از ایران خارج شدیم دوستان به سرعت حیرت اوری دارند مزدوج میشوند، ادم مشکوک میشود که نکند اینهمه مدت ما پامونو گذاشته بودیم رو بخت اینهمه ادم؟ باور کنید کلا دو ماه و نیم است. تا حالا که حیدر، قاسم، دو تا علی، کامیار، ریحانه بوده. جدا به نظرتان 6 نفر طی فقط 2 ماه و نیم طبیعی است؟ از اتاق 4 نفری پارسال فقط من مانده‌ام. فکر کنم بعد از این سرخوردگی انتخابات هوای ایران به شدت دو نفره شده. یه عده انگار حسابی سبز شده اند. خلاصه خوش به حالتان.



با مشکلات چه کنیم

كشاورزی الاغ پیری داشت كه یك روز اتفاقی به درون یك چاه بدون آب افتاد. كشاورز هر چه سعی كرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. برای اینكه حیوان بیچاره زیاد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بمیرد و زیاد زجر نكشد.
مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ریختند اما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاك زیر پایش بالا می آمد، سعی می كرد روی خاك ها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور كردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینكه به لبه چاه رسید و بیرون آمد.
نکته: مشكلات، مانند تلی از خاك بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینكه اجازه بدهیم مشكلات ما را زنده به گور كنند و دوم اینكه از مشكلات سكویی بسازیم برای صعود.

منبع: ایمیل

پ.ن: البته این برای زمانی صادق است که مشکلات مانند سطل خاک بر سر ادم ریخته شوند، اگه یه تریلی وایسه و بارشو خالی کنه، قاعدتا راه فراری نیست.


Monday، November 23، 2009

ایرنا و استفاده از تصویر فتوشاپی رسوا شده

ایرنا خبرگزاری بسیار باحالی است، امروز دوباره زیر خبری با عنوان " حمله به ایران، مگر قصد انتحار دارید" برداشته تصویر فتوشاپی از پرتاب همزمان 4 موشک که سال پیش اینهمه سر و صدا به پا کرد رو دوباره گذاشته، ان هم زیر خبری که بایستی بیانگر قدرت دفاعی باشد، زدن تصویر مربوط به یک بزرگنمایی چه معنی میتواند داشته باشد؟


مرتبط 1 2

Monday، November 16، 2009

اصلا راهی ندارد، تلاش برای فراموشی خاطراتی ازار دهنده بی معنی است. هیچگاه و هیچوقت برای بهبود رابطه‌ای که منطقی نیست نبایستی تلاش کرد. بنایی که قرار است با هزار تردید خشت‌هایش به زور روی هم بند بشود، بهتر که از همان ابتدا فرو بریزد. بار ناراحتی و غصه به همان میزان کمتر.
پ.ن: برای خودم.

بعد از انتخاب

این مطلب مربوط به بعد از انتخابات است که خیلی قبل ها نوشته بودم و همیشه هم بعد از ادیت درفت ذخیره میکردیم، حال بعد از مدت‌ها این مطلب را گذاشتیم اینجا.

بعد از 13 آبان یک نکته ای که انگار خیلی ها روش بحث میکنند، اینکه مثلا چقدر از افراد در راهپیمایی اعتراض امیز شرکت کرده اند، و اینکه مثلا چقدر از افراد ریزش داشته است. به نظر من این بدیهی است که مثلا تعداد افراد نسبت به زمانی که خشونت ها اینقدر عیان نشده بود و مثلا اخبار بازداشتی ها و حکم های شدیدی که برایشان صادر شده، هنوز اعلام نشده بود، کم بشود، اصلا بحثی نیست.
ولی این کم شدن علت اش چیست؟ قاعدتا رفتار عاقلانه مسولین و توضیح و روشن کردن مسئله برای مردم نبوده است. خب اینکه شما به زور عده ای را بترسانید تا نتوانند حرفشان را بزنند، مثلا با چماق بالای سرشان بایستید تا هر کس حرفی زد بزنید توی سرش، بالطبع اعتراضات را تا زمانی خاموش نگه میدارید اما این قضیه دلیل نمیشود که ادم خودش را فریب دهد که دیگر کسی نیست که اعتراض کند. این اعتراض وجود دارد شما اجازه ابراز نمیدهید. و این قضیه نیز بالطبع سرانجام خوبی نخواهد داشت.
اینکه احتمالا خیلی ها به همین مسئله واقفند بحثی نیست، فقط در راه حل اختلاف نظر دارند! مثلا یک دلیلش هم اینکه هر روز کیهان صفحه دومش بیش از 80 درصد مطالبش مربوط به جنبش سبز است که در همه این مطالب نیز به نوعی قصد دارد بیان کند که این قضیه تمام شده است و در حد کمتر از هزاران نفر طرفدار دارد ولی خوب این خنده دار است که کیهان اینهمه زور بزند تا طبل مثلا رسوایی عده‌ایی که به قول خودشان دیگر تمام شده اند و طرفدار ندارند را بزند. این مسئله یک صورت دیگر را بیشتر میرساند و ان هم اینکه اینها به خوبی میدانند که با قشری طرف هستند نمیتوانند که نمیتوانند با حرف های الکی و دلیل و برهان های سرکاری قانع شان کنند برای همین تنها راهی که فعلا به نظرشان رسیده است همین است یعنی تحقیر و سرکوب، که همه این افراد را به نوعی غربال و سرکوب کنند تا فعلا این خطری را که به شدت از آن میترسند را خاموش کنند. برای همین هم هست که اگر متن این قبیل اخبار کیهان را قبل از چنین تجمعاتی خوانده باشید اتفاقا به شدت تحریک میکنند که افرادی که مخالفتی دارند حتما حضور داشته باشند تا بتوانند سرکوبشان کنند تا بفهمند که کسی حرفشان را نخواهد شنید و بعد از تجمعات نیز تحقیر افراد شرکت کننده به هر صورتی که ممکن است.
خیلی از ما در ان مملکت زندگی میکنیم، با مشکلات فراوانی که دارد بنابراین کسی حضورش بی اندازه نیست، همه تا جایی هزینه چنین تجمعاتی را قادرند بپردازند که البته بدیهی است. اما این اعتراضات مسیرش و شکلش عوض میشود و با این کارها خاموش نمیشود، قاعدتا زمانی که در پاسخ سوال سوال کننده را کتک بزنید، اگر زورش بهتان نرسد سوالش را نخواهد پرسید ولی به این معنی نیست که پاسخ‌اش را گرفته باشد، اتفاقا چنین اعتراضاتی زمانی که شکل زیر زمینی داشته باشند بیشتر گسترده‌تر و خطرناک‌تر میشوند.
یک نکته جالب‌تر هم که در همه این رسانه‌هایی که طرفدار دولت موسومند این نکته است که میخواهند تا جایی که میتوانند تفرقه بیندازند تا چنین جنبشی را مثلا از هم پاشیده و درگیر خودشان کنند. این بدیهی است که دو نفر ادم نیز نمیتوان عین هم پیدا کرد برای همین اصولا همه گروه ها عین هم نیستند و از طیف گسترده‌ای از علایق و دیدگاه‌ها تشکیل میشوند، ولی این همه طیف‌های مختلف این بار پشت سر یک سید روحانی (خاتمی) جمع بودند و خواسته هایشان را از دیدگاه او می‌دیدند، و ازادی هایشان را در قالب تعریفی که خاتمی داشت جستجو میکردند. اگر خدای نکرده این جمعیت را از اطراف کسی چون خاتمی و موسوی پراکنده یا نا امید کنند، پشت سر چه کسی این همه اعتراضات جمع خواهد شد؟

پ.ن: در مستندی که بی بی سی برای انقلاب ساخته بود یکی از نظامیان شاه همانجا میگفت که «به اعلیحضرت گفتم انقلاب را باید سرکوب کرد بعد دید چرا رخ داده، اگر تعلل کنید انقلاب پیروز میشود».

Wednesday، November 11، 2009

ندارد

رسیدم آزمایشگاه میبینم همه بچه ها دو هم جمع شدند، فکر کردم کسی مرده اینا دورش جمع شدند، گفتم شاید هم جمع شدند اغتشاش کنند که دیدیم نه خیر قضیه اینه که یک کافی میکر برای آزمایشگاهمون آوردند، حالا هم تفریحی شده کار کردن با این خلاصه. اول از همه مثل پت و مت همه بچه‌ها داشتند جا برای این کافی میکر پیدا میکردند. من کلا نمیدونستم انگار این کافی میکر یه جورایی برای اینا مقدسه، چون کلا با یک احترام خاصی باهاش رفتار میکنند، کل آزمایشگاه رو هم امروز بهم زدند تا برای این کافی میکر جا درست کنند. آخر سر هم فکر کنم اینو بگذارند وسط آزمایشگاه خودمون بریم بشینیم تو سالن، یعنی اینطور مردمانی هستند.
حالا البته این قضیه به همین جا هم ختم نمیشود، یک سری هم بحث راجع به این شده که این cup هایی که این کافی میکر دارد، انگار زیاد با محیط زیست دوست نیستند و حتما بایستی ری سایکل بشوند، برای همین علما یک نیم ساعت دیگه هم داشتند راجع به ظرفی برای همین منظور تصمیم گیری میکردند. حالا شما فکر کنید یک طرف قضیه هم ما هستیم و این برادر ایتالیایی مان تو لب. که کلا بدون توجه به اینا که مثل پت و مت دارند میاند و میرند، هر دو یک طرف آزمایشگاه چرت‌مان را میزنیم. اینا هم هر ۵ دقیقه یک بار نظر ما رو می پرسند.
ما هم کلا اهل کافی نیستیم داشتیم جستجو میکردیم ببینیم میشه با همین چایی هم درست کرد یا نه، ولی خب با این احترامی که اینا برای این کافی میکر قایلند ممکنه سرمو بزنند، فعلا بی خیال شدیم.

Monday، November 09، 2009

دسته گلی برای الجرنون

این عنوان داستان کوتاهی است که اخیرا خواندم، داستانی علمی - تخیلی که در واقع گزارشات روزانه انسانی با ضریب هوشی پایین است که با یک عمل جراحی ضریب هوشی‌اش به طرز شگفت آوری افزایش می‌یابد. این گزارشات نیز روند این تغییر و نحوه برخورد دوستان و همکاران را به طرز زیبایی از زاویه دید یک انسان با ضریب هوشی پایین و تغییرات رخ داده، بیان میکند. رفتار دوستان و همکاران در رفتار با یک انسان کند ذهن همگی به طرز زیبایی از دید فرد بیان شده‌اند. خواندن این داستان کوتاه را به شدت توصیه میکنم:
دسته گلی برای الجرنون
نوشته: دنیل کیس برگردان: مریم جوزی
خانم کینیان می‌گه که من سریع یاد می‌گیرم. اون یک سری از گزارش‌های پیشرفت رو خواند و به من یک جور مسخره‌ای نگاه کرد. اون می‌گه که من آدم طبیعی‌ای هستم و به همه‌ی اون‌ها نشون می‌دهم. من ازش پرسیدم چرا. اون بهم گفت فکرش رو نکنم ولی من نباید احساس بدی بکنم اگه فهمیدم که همه‌ی آدم‌ها اون طور که من فکر می‌کنم خوب و مهربون نیستند. اون می‌گه برای آدمی که خدا این‌قدر هوش کمی بهش داده تو بیشتر از خیلی از آدم‌ها با مغزهایی که هیچ وقت ازشون استفاده نمی‌کنند کار انجام داده‌ای. من گفتم همه‌ی دوست‌های من آدم‌های باهوشی هستند ولی خوبند. اون‌ها من رو دوست دارند و هیچ وقت با من بدرفتاری نکرده‌اند. اون وقت اون یه چیزی توی چشمش رفت و مجبور شد دوان دوان به دستشویی خانم‌ها بره.

Sunday، November 08، 2009

سند خبر کیهان درباره وبلاگ رضا مهدوی نیا

کیهان نوشته است که یکی از وبلاگ‌های جنبش سبز علوی/سبز نبوی توانسته است که به سادگی و با پیگیری IP مشخص کند که وبلاگ از آمریکا به روز میشود.

اين وبلاگ كه دو ماه پيش در پايگاه Worldpress تاسيس شد، ابتدا با قرار دادن عكسي از مقام معظم رهبري و آرم سپاه پاسداران در لوگوي خود، و نيز انتشار اخباري با مضامين ظاهراً انقلابي، سعي در جذب مخاطب كرد.وبلاگ ياد شده كه فعاليت خود را با نام رضا مهدوي نيا فرزند شهيد مصطفي مهدوي نيا پي گرفت، سرانجام در روز 15آبان مطلبي روي خروجي خود قرار داد كه بلافاصله در سايت هاي ضدانقلاب و نيز سايت هاي منتسب به گروهك سبز اموي (مانند بالاترين و موج سبز) با آب و تاب فراوان منعكس شد.به دنبال اين دروغ پراكني، وبلاگ «جنبش سبز علوي / سبز نبوي» طي يك تحقيقات ساده كامپيوتري در پي يافتن هويت گردانندگان اين وبلاگ برآمد.اين وبلاگ نويس بسيجي با جستجوي آدرس IP وبلاگ منتسب به فرزند شهيد و موقعيت جغرافيايي نويسندگان آن، دريافت كه تمامي مطالب منتشر شده در اين وبلاگ از شهري به نام پلانو (Plano) در ايالت تگزاس آمريكا آپلود شده است! به دنبال افشاي هويت وبلاگ آمريكايي، گردانندگان،بلافاصله آن را از روي شبكه اينترنت حذف كردند، اما جالب اينكه مطالب آن هنوز در سايت هاي حامي ميرحسين موسوي موجود است. (انتهای خبر کیهان)

من امروز به شدت دنبال پیدا کردن مطلبی بودم که کیهان نوشته بود یکی از وبلاگهای بسیجی هویت واقعی این وبلاگ را پیدا کرده است. بالاخره این وبلاگ را پیدا کردم، به خدا حماقت این کیهانیان حدی ندارد. ببینید به چه مطلبی اشاره کرده و به عنوان خبر منتشر کرده‌ا‌‌ند.

وبلاگ جنبش سبز علوی/ سبز نبی : مطلب با عنوان سایتک گول خورد (نقل از وبلاگ)
از این مطلب هم که بگذریم میرسیم به اینکه آیا این متنی که به اصطلاح توسط یک بسیجی منتشر شده آیا واقعیت دارد یا خیر .
بنده اول متن رو خوندم و با خودم شک کردم گفتم یعنی این حرفها امکان داره !!!!!!!!!!!!!!!!!
یک دفعه زد به سرم که شماره ip این بنده خدا رو چک کنم تا ببینم این شخص از کجا به اینترنت وصل شده در ضمن باید بگم اگه در ادامه مطلب مشکلی از لحاظ اطلاعات ip وشبکه دیدید حتما به بنده اطلاع بدهید تا رفع اشکال کنم .
خلاصه آدرس وبلاگ این آقا این هستش www. Mahdibia.wordpress.com
بنده اطلاعات کاملی از شبکه ندارم ولی خوب یه چیزهایی خیلی کوچیکی بلدم بعد از این در منوcommand prompt رفتم و نوشتم www.mahdibia.wordpress.com pingدر عکسی که میبینید شماره ip فرد مورد نظر داده شد که 72.233.2.59 هستشبعد از این رفتم و این شماره ip رو به یکی از سایتهایی که با وارد کردن ip موقعیت فرد رو البته به صورت شهر میده پیدا کردم در تصویر زیر می تونید اطلاعات مورد نظر رو پس از وارد کردن شمارip ببینید.(انتهای خبر وبلاگ)

بعد از این روش تحقیق که خود فرد نیز بنده خدا در ابتدا نوشته است که چیز زیادی از شبکه بلد نیست، این مطلب بی نهایت خنده دار اساس خبر کیهان شده است. من وقتی خبر کیهان را خواندم کلا بسیار مشکوک بود، چون اصولا در حالت عادی نمیتوان از آدرس فردی که وبلاگ را به روز میکند (در یک وبلاگ عمومی مثل وردپرس) آگاه شد مگر اینکه شما سرویس دهنده باشید، مثلا خود وردپرس را تحت فشار قرار دهند یا چنین اطلاعاتی در اختیار بگذارد و یا مواردی که در انتها اشاره میکنم. اما روش تحقیق این بنده خدا که از کشف انرژی اتمی در آشپزخانه نیز مضحکتر است.
اول از همه اینکه شما با پینگ کردن آدرس فقط محل سروری را که سایت در آن میزبانی میشود را پیدا میکنید . مثلا این روش را یک انسان در کیهان در مورد خود کیهان چک میکرد برایش جای سوال پیش میامد که بنابراین کیهان را نیز فردی از ایالت تگزاس آمریکا مینویسد (امتحان کنید IP خود میزبان سایت کیهان با این روش 67.19.215.166 یا در این محدوده قرار دارد بروید در یک سایت مثل ip2location.com یا کلی سایت مشابه این چک کنید میبینید که سروری در ایالت تگزاس امریکاست).
تازه برای وبلاگی که در سرویس های عمومی است که قضیه کلا چیز دیگری است و این آدرس صرفا یکی از آدرس های سایت عظیم وردپرس است. به خدا روش به قدری خنده‌دار است که نیازی به توضیح بیشتر نیست. فقط در انتها متاسفم برای کیهان که چنین وبلاگی که خودش نیز در ابتدا اشاره کرده است چیزی از شبکه نمی‌فهمد اساس خبر دروغی در روزنامه کیهان شده است. ولی بعد از همه این موارد اکنون به نظر میتوان مطمن بود که این فرد واقعا وجود خارجی دارد و خودش به اجبار یا اختیار مطلبش را حذف کرده است. فقط افسوس آقای شریعتمداری که به روشنی در روز روشن دروغ میگوئید. آیا فردایی برای پاسخگویی نیست؟ ایا اسناد دیگری که از آنها برای تهمت و افترا برای دیگران استفاده میکنید به همین استحکامند؟ یه ذره وجدان داشته باشید.

-------------------------------------
پ.ن : یک چیز جالب تر هم الان دیدم که زیر مطلب این بنده خدا، ملت کلی بهش متلک انداختند، یکی نوشته : (شما چرا شکسته نفسی میکنی که از شبکه چیز زیادی نمیدونی؟) و کلی کامنت خنده دار دیگر که خودت هم از امریکا اپدیت میشوی!! حال ایا یکی از همین کیهانیان که این مطلب را به عنوان خبر در صفحه دو چاپ کرده لااقل این کامنت‌ها را نخوانده تا به نبوغ این بشر پی ببرد؟ یا عمدی در کار بوده!
پ.ن.ن: کیهان امروز به نقل از بنیاد شهید نوشته که شهیدی به این اسم وجود ندارد. اما هیچ مطلبی نسبت به دروغ دیروزی که نوشته بود نیست. وبلاگ فوق الذکر نیز خود نوشته که میدانسته این روش دروغ و بی اساس است و به عمد چنین چیزی نوشته.

Thursday، November 05، 2009

شادی گمشده


روزهای خاطره انگیز قبل از انتخابات امسال به جرات از خاطر من که هرگز نخواهد رفت. روزهایی سراسر امیدی که به ناگاه در دلهای همه ایجاد شده بود خاطراتی را برایمان رقم زده که به جرات میتوان گفت شاید جزو بهترین ها برایمان باقی خواهد ماند. ۴ سال یاس و سرافکندگی در مملکتی که انگار برای بلاهت و سفاهت بین مسولان اش مسابقه گذاشته بودند، همه را نالان کرده بود ولی انگار که هیچ پایانی برایش وجود ندارد. ذره ذره نفرتی که در دلها کاشته میشد شاید فقط در جک ها وپیامکهایی التیام داشت که انگار قرارند آبی بر روی آتش دل ها باشند. اما همین نفرت هایی که توسط ریس جمهور با همه کارهای نسنجیده و گاها غیر معقول تشدید میشد، انگار مجالی میخواست تا همان فوران نفرتی را ایجاد کنند که به اعتراف همه شاید بینظیر در تاریخ ایران باشد.
دیروز با دیدن ویدئو ها وتصاویر راهپیمایی همه این خاطرات دوباره برایمان زنده شدند، روزهایی سراسر خاطره، ولی اینبا دیگر تنها کاری که میتوان کرد همین نظاره شجاعت مردمی است که در مقابله با دروغ از حق خود کوتاه نمی‌آیند.


Tuesday، November 03، 2009

13 آبان

Posted by Picasa