Tuesday، August 26، 2008
بدون عنوان
Tuesday، August 19، 2008
Wednesday، August 06، 2008
Friday، August 01، 2008
سپهر بایگان
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند بلبل شوقم هوای نغمه خوانی میکند
همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی میکند
بلبلی در سینه مینالد هنوزم کین چمن با خزان هم آشتی و گل فشانی میکند
ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان پشمک پرانی میکند
نای ما خاموش، ولی این زهره شیطان هنوز با همان شور و نوا دارد شبانی میکند
گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان با همین نخوت که دارد، آسمانی میکند
سالها شد رفته دمسازم زدست اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی میکند
با همین نسیان تو گویی کز پی آزار من خاطرم با خاطرات خود تبانی میکند
بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی چون بهاران میرسد با من خزانی میکند
طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند
میرسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی میکند
شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید ور نه قاضی در قضا نامهربانی میکند
محمد حسین شهریار